ماهرخماهرخ، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 28 روز سن داره
فردینفردین، تا این لحظه: 4 سال و 10 ماه و 14 روز سن داره
زمانی که خودم شروع کردم به نوشتن🌈زمانی که خودم شروع کردم به نوشتن🌈، تا این لحظه: 1 سال و 1 ماه و 10 روز سن داره
تولد شمار وبلاگم🌙✨️🦋تولد شمار وبلاگم🌙✨️🦋، تا این لحظه: 11 سال و 21 روز سن داره

Mahake man

🔗⛓️‍💥

بازی 85

این نقاشی ماهکم هست که جدیدا وارد دنیای  پرتره شدن و من به دور چشمان خورشید گونت بگردم   اجسامی با طرح های برجسته زیر برگه دفتر میزاریم و از یدونمون میخوایم با مداد برگه ی روی جسم برجسته ر رنگ کنه تا اشکال زیبا آشکار بشه و  خود و یدونه ذوووووووووووق کنیم   تو فعالیت بعدی کاغذی ر از دفتر جدا و به دستان کوچک دردونه میسپاریم که با همه وجود مچاله کنه و هرچه دلخوری از ما و دنیای ما بزرگترا داره روی برگه تخلیه کنه ازش میخوام توپ کاغذیش آروم باز کنه طوری که پاره نشه و یه بار دیگه مچاله و دوباره باز حالا روی برگه نقاشی میکشه برگه چر...
20 بهمن 1393

تولد سه سالگی نوبر تولدهای ماهک من

تولدی داشتیم معرکه   معرکه بودنش را نمیدانم اما از چند جهت فوق العاده بود شرحش را در ادامه مطلب داریم نمیدانیم نامش را میتوان جشن تولد نامید یا نه راستش دخترمان هم بقول خودش "گیج" شده بود این آخرین سالیست که تولد دردانه مان قبل از محرم و صفر است تا چند سال بعد نمیتوانیم مهمانی خاص داشته باشیم اما ... اولین سالیست که تولد دخترم با روزی مبارک مصادف شد((روز عید بزرگان، عید امام شیعیان، عید غدیر خم))  بر آن شدیم مراسمی در خور این روز را برگزار کنیم متفاوت از دیگر سالها ! تنها چیزی که بفکرمان رسیددعوت از کودکان بی سرپرست بودند اما به اندیش...
20 بهمن 1393

یه روز و دو مناسبت

و امسال بهترین سال و بهترین سالروز تولد ماهک من اتفاقی که کمتر پیش میاد روز تولد تنها دخترم مصادف شده با گل عید شیعیان عید غدیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــر داریم و تولد دخـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــترم امروز تک پیک روزای منه به همه و بیشتر به خودم و بابای خونه و دخترم تبریک میگم مــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــن خیلی خوشحالم همه شاد باشید ...
20 بهمن 1393

بازی 84

ماهرخ: یه اسمون ابری که میخواد بارون بباره،بعدبرق میزنه ادامه مطلب بازی ریاضی و ... ماهرخ:این قایق زیر ستاره ها روی اب   برچسب و اعداد مغناطیسی و انگشتان ظریف و ماهرخ   شمارش با انگشتان ،ماهرخ گاهی اشتباه میکنه و سرعت شمارشش از حرکت انگشت بیشتره اما ما دوست داریم رقص و پایکوبی بعد از پروژه شمارش یه مدل دیگه: روی برگه دفتر و رسم خطوط ژل خریدیم واسه خوردن،به طعمش نگاه نکردیم رنگ بسته نشان از انار داشت اومدیم خونه فهمیدیم ژل کولا ست درستیدیم اما نخوردیم اصلا خوشمان نیامد یه رنده یه ماهرخ و ژل های لرزان ...
20 بهمن 1393

دو روز مانده به ...

دو روز مانده به دوباره دوست داشتن هااااااااا دوباره یاد روزهای شیرین نامه ای که دو روز قبل از تولد ماهکم واسش نوشتم   سلام خانم امروز صبح چهارشنبه ۲۰/۷/۹۰ ساعت ۸ صبح از خواب که بیدار شدم احساس کردم باید یه اتفاقایی افتاده باشه بابایی هم که شیفت بود زنگ زدم خونه مامانی با هم رفتیم بیمارستان تازه بابا جون هم بود اومدیم خونه کیف و برداشتیم و رفتیم بیمارستان گفتن زوده برو فردا بیاا اینم از ۲۲ /۷ ای عجول خانم(بخاطر مراسم ازدواج یکم دپرس شده بودم حالم خوب نبوده همین جوری یه چیزایی نوشتم )   ...
20 بهمن 1393

سه روز مانده به ...

سه روز مانده به آغاز بهارم   سه قدم مانده به سپیده سحر دختــــــــــــــــــــــــــــرم با تو پاییز را بهار می کنم شبها را سحر با تو از مفهوم عاشقی میگذرم با تو از ژرفای دل ساز زندگی سر می دهم سه روز مانده به آغاز سومین بهار با تو بودنم من با تو از غم ها،دردها،بردگی ها میگذرم میگذرم،با تو آغاز میکنمُ رسم هندسه ی زندگی را بی هیچ شکستگی تو آغاز منی مفهوم بودنی باش. باش که بودنت ثانیه هایم را طلایی میکند باش که با بودنت خدا را در هر نفست می بینم با هر   آغوشت بیشتر بنده اش می شوم با هر تبسمت شاکر می شوم از معبودم سلامتی،آرامش ...
20 بهمن 1393

تو بخند

چيست در بازی آن ابر سپيد؟         تو بخند! من فدای تو به جای همه گلها تو بخند     به جای همه گلها تو بخند                 همه می پرسند چيست در زمزمه مبهم آب؟ چيست در همهمه دلکش برگ؟ چيست در بازی آن ابر سپيد؟ روی اين آبی ارام بلند که تو را می برد اينگونه به ژرفای خيال؟  چيست در خلوت خاموش کبوترها؟ چيست در کوشش بی حاصل موج؟ چيست در خنده جام که تو چندين ساعت مات و مبهوت به آن می نگری!؟ نه به اين خلوت خاموش ک...
20 بهمن 1393

بدون عنوان

در شهر کوچکمان اتفاقات بزرگ و نا خوشایند بسیار رخ میدهد   آنقدر وحشتناک که عنوان نمیشود پچ پچ کنان شاید اندک کسانی بدانند و حالشان گرفته شود اما اتفاقی بد افتاده خوش به  آنان که نمیدانند و حالشان همچون پنجشنبه شب ما گرفته نیست     خدایا هیچ فرزندی را واسطه ی آزمایش و امتحان پدر و مادر مکن   بعد نوشت: امروز (روز بعد از عید قربان) شنیدیم کودک ربوده شده بعد از ۶ روز به آغوش مادر بازگشته این ما را بسیار خرسند نمود بسیار شکر خدای را که لبخند را به لبانی که میتوانست همیشه محزون باشد بازگرداند   ...
20 بهمن 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به Mahake man می باشد